جوجوی منجوجوی من، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

فاطمه جوجه حنایی مامان رهرا

دختر گلم حرف میزنه حرف گوش میده و ی عالم دلبری جدید یاد گرفته

سلام جوجه عسلی مننننن مانان الهی فدات شه نمکدون جدیدا خیلی مسخره بازیات بیشتر شده و دلبریات عاااشقتیم مانان جان اول ک مریض شدی از اونموقع یسزه امپول میزنی و گریه الکی میکنی توواون موقع برات بخور دادن تو بیمارستان از اونجا فوت گردنو یاد گرفتی انقد باحال لباتو غنچه میکنی  هر کی هرکار میکنه پشت سرش انجام میدی رقصت عوض شده شونه میلرزونی خیلی با نمک فیلم میبینی بلند بلند میخندی مگس میکشی بابا مامان عمع عمو اتی ( مهدی )زیاااا( زهرا )متین حدیث ممد دده هاپو ابرو ...میگی سرت بخوره ب ی جا دوساعت اون مکانو میزنی و غر میزنی جیش تو میگی میوه میشینی با بقیه میخوری با اشتها دست ب سینه لپ تووباد میکنی خیلی باحال  و جالب رچی بت بگم و درس متوجه میشی...
16 ارديبهشت 1394

دخملک و شیظونی های جدید

سلاااااااااااام قربونت بشم منننن الهی مامانی جونم اول بگم ک باز متتاسفانه مریض شدی و پوست منو کندی اینچندروز ک نشد بیام بنویسم برات داری دندون درمیاری و سرمام خوردی حساااااااااااااااابی همه جوره بد قلقی میکنی نه غدا میخوری از عید نه دارو میخوری  ولی کارای شیرینت انقد زیاده ک خستگی و تز تنم میکنی برون جدیدا حرف میزنی کم و بی مامن بابا زهرا مهدی خالع عمع عمو و حدیث و خیلی واضح میگی دورت بگردم دمپایی هم ورد زبونت ک بپوشی و بری حیاط عاشق حیاط و کو چه ای یسره تو راهروو و پله گریه میکنی بری حیاط اب بازی حمومم دوس نداشتی ولی جدیدا خیلیل دوس داری و موقع بیرون اومدن با گریه میاریمت خیلی شیرین شدی و همه جوره دیگه ازپس خودت برمیای یسره سر کابینت و...
6 ارديبهشت 1394
1